چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

p40

تهیونگ ویو
رفتم سمت کافه naru [یه قسمتش اسلاید بعد] که کنار یه خروار فروشی بزرگ بود و یه گزینه عالی برامون محسوب می‌شد که میشه تنقلاتی از اونجا گرفت....با صاحب اونجا صحبت کردم و یه روز کل اونجا رو اجاره کردم...یعنی برا فردا و اونم تمام منطقه رو بهم فروخت مرتیکه عوضی....به هر حال ا.ت چیزای اکشن و هیجانی رو بیشتر از طبیعت دوست داره اما اینجا همش بخاطر طبیعتش معروفه پس یه روز بره تو دل طبیعت(خنده)

^ببخشید چرا میخندی
تهیونگ: آ هیچی...ببینم فهمیدید دیگه!
^بله ما تا فردا اینجا رو با انواع تزئینات پر میکنیم و من یه پیشنهاد دارم
تهیونگ: چی؟
^اینجا خیلی بزرگ و خوبه شما هم که صاحب منطقه هستید اگه بخواید میتونید کاری کنید یک روزه اینجا شهر بازی داشته باشه...
ته: هیش...نه اینجا به طبیعتش قشنگه ولی آگا(بچه جون یا پسر عزیزم)نِگا کُنجُن‌دونُ‌گیلو پواینا؟(منو مثل صندوق پول میبینی؟)آیگو سِگیدر(هعییی عوضیا)(اروم)
^بیانه کُرون تِسو آنیوسو هیونگ(ببخشید همچین منظوری نداشتم هیونگ)
ته: هیونگ؟اُلمانا بالی!(چقدر زود!)

دیگه توجهی به پسره نکردم و سمت ماشینم رفتم که دیدم ای‌نا اونجاست
ته: یا تو چرا همه جا هستی؟
ای‌نا: نمیدونم راستش پدرم دعوتم کرده با هم حرف بزنیم
تهیونگ: اوکی بای
ای‌نا: باهام نمیای؟
ته: نو خیلی کار دارم
سوار ماشین شدم و پامو روی گاز گذاشتم و رفتم
ای‌نا: عوضی همش کار داره
...
ا.ت ویو
با هانا تماس تصویری گرفته بودن و نهاری که هتل برام آماده کرده بود رو میخوردم ولی هانا یه چیزی رو قایم میکرد
ا.ت: جدی جدی بگو بچه چیکار میکنن اونجا
هانا: جدی چقدر غذا آوردن ماشالاااا همش تو شکمت جا میشع
ا.ت: هی بحثو عوض نکن جواب منو بده چرا همه بچها کنارتن
هانا: پوففف با خم آمدیم خوش بگذرونیم
ا.ت: ببینم هان هم باهاتونه؟
هانا: اره خیلی هم میخواس تو بیای ولی حیف نیستی دیگه...
ا.ت: حالا برمیگردم با هم میریم
هانا: اوکی پس فعلا کاری نداری؟
دستی تکون دادم و با قلب انگشتی ازش خداحافظی کردم و به گوشت سامگیوپسال نگاه کردم
ا.ت: با معروف ترین و گرون ترین غذا هم آدم نمیتونه فکراشو از سرش برونه...
گوشیمو برداشتم که به تهیونگ زنگ بزنم که اسم خودش روی گوشیم بالا امد
ا.ت: الو
ته: شماره جونگکوک رو داری نه!بفرس برام
ا.ت: چیکار داری!
تهیونگ: نترس فقط بفرس(قطع)
ا.ت: خب نم...الو الو...کثافت کارتم داشتم...پوففف بفرستم یا نه!؟
...
کوک: الو
ا.ت: عام کوک منم سلام
کوک: سلام خوبی؟
ا.ت: به خوبیت...کوک تهیونگ ازم شمارتو میخواد نمیدونم چیکار داره میگی بدم یا نه!
کوک: اره بده
ا.ت: مطمئنی چیزی نمیشه؟
کوک: اصلا بشه بیخیال تو فقط شماره رو بده
ا.ت: باشه پس...فعلا
گوشی رو قطع کردم و شماره رو فرستادم و گوشتی تو دهنم گذاشتم و رفتم ...
60💜🤲🏿🌚
دیدگاه ها (۱۶)

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...

با شور و شوقی که حالا جین و حیهوپ امده و درگیر موزیک و اخبار...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط